
شیفتگی، بخشندگی و شلختگی – خبرآنلاین
نمونه آن را می توان در تنظیم قوانین کشور به ویژه قوانین مدنی در ایران مشاهده کرد که بسیاری از آنها با قوانین فرانسه و بلژیک اقتباس شده اند. الان هم غرب برای بعضی ها آنقدر جذاب است که استفاده یا تقلید بدون منطق و استدلال از آن برای برخی نشانه فردیت و غرور است. آنها از همه چیز در داخل متنفرند و اقامت در یک سرزمین خارجی را به زندگی امن در خانه ترجیح می دهند. این اشتیاق به نوعی خود تحقیر شدن منجر می شود که عوامل متعددی دارد که فعلاً نمی خواهم در مورد آنها صحبت کنم.
حالت دیگر سخاوت است و این در چند حالت اتفاق می افتد، یکی در همان حالت جذابیتی است که خود ویرانگر آنچه را که دارد، مجانی به دیگری می دهد. مانند کمک های بلاعوض که در زمان برخی دولت ها به کشورهای خارجی داده می شود.
حالت دوم این است که دولتی عملاً تابع است و خارجی یا با شعارهای فریبنده و یا با تهدید جدی بر آن مسلط می شود و آن را مجبور به صدقه می کند. نمونه آن مناطقی از کشور است که با ریاکاری و تهدید بیگانگان و یا باج هایی که مجبور به پرداخت آن شده اند از کشور جدا شده اند.
حالت دیگر در زمان قدرت است که حکومت قدرت کافی دارد و بخشش آن از موضع زور و جذب و جذب ملت های دیگر است. گاهی با قاطعیت چیزی را به کسی می دهید. در این مورد باید گفت که «درآمد مرد خوب است» یا «تصرف تناسب دارد». اما این سخاوت در فرد و جامعه باید مورد توجه قرار گیرد. او نمی توانست سخاوتمند باشد، اما هیچ منطقی پشت آن نبود. اگر بی دلیل بدهد، باید به عقلش شک کند. این برای کشور و جامعه اهمیت بیشتری دارد. در اینجا چون مال بیت المال است و مصرف آن در جزء قلوبشان نیز از نظر شرعی مستحب است و زکات محسوب می شود، اگر منطق قوی پشت آن باشد پسندیده است.
اما سهل انگاری پدیده ای است که اگر توسط فرد یا دولتی انجام شود جز زیان بیرونی و نفرت درونی به دنبال ندارد. وقتی کسی به دلیل بی ادبی مورد دزدی، سوء استفاده یا دزدی از اموالش قرار می گیرد، به جز خودشان چه کسی را باید صدا کنیم؟ در کشور هم همینطور است. اگر رهبران کشوری از ثروت و توانایی های خود غافل باشند یا برعکس مزدور و تسلیم و غارت ثروت عمومی باشند، چه کسی را جز خود و افرادی که آنها را به قدرت رساندند و آنها را قابل اعتماد می دانستند می توانیم بنامیم؟
وقتی قاچاق وارد یا صادر می شود دلیل آن چیست و چرا اتفاق می افتد؟ چرا باید این اتفاق برای کشوری بیفتد که هم غنی است و هم فقیر و هم نیازمند؟
آیا به دلیل بی احتیاطی است؟ آیا بی برنامه است؟ آیا او تنبل است؟ آیا خیانت است؟ باریک است؟ آیا اطلاعات بد است؟ آیا رسانه ها بد رفتاری می کنند؟ مردم همکاری نمی کنند؟ آیا اطلاعات خارجی قویتر است و به طور مستقیم یا غیرمستقیم در تصمیم گیری در کشور دخالت دارند؟ آیا تبلیغات واقعیت ها را تغییر می دهد؟ آیا کارشناسان گزارش نادرست می دهند؟ آیا آدمخوارها قدرت دارند؟
در کشور ما فرقی نمی کند که ارز 4200 که دغدغه بسیاری از فعالیت های اقتصادی است و هست یا عنوان حمایت از مصرف کننده دارد و ظاهر مردمی دارد. به ارز 4200 عده ای آدمخوار که شاید قبلاً شرکت کرده اند یا دلیل و بانی تایید او بوده اند از این فرصت به عنوان واردات استفاده کردند و به جای خدمت به مردم، جیب خود و دیگران را پر کردند و هنگفتی به خارج رفتند و خرج کردند. یا تجهیزات بیشتری در داخل خرید و شکاف طبقاتی را عمیق تر کرد و کالا را قاچاق کرد و نیروی کار داخلی را به رکود و بحران کشاند.
در حمایت از مصرف کننده هم همین اتفاق می افتد. اگر با این شعار قیمت ها را پایین نگه داریم، باعث می شود سرمایه داران و افراد حرفه ای بیش از سایر مردم از این تسهیلات و یارانه های پنهان با خرید کالای ارزان تر استفاده کنند. برای قاچاق در کشورهای دیگر با قیمت های گزاف. مشاهده می شود که ترافیک در هر دو حالت صورت می گیرد. آدمخوارها و پولدارها مثل گربه مرتضی علی در تمثیل خواهند بود که چهار دست و پا خود را روی زمین می اندازد و به هر نحوی کارش را می اندازد. مایه تاسف و افسرده است که از هر برنامه ای رنج می برد.
در اینجا مدیریت مشکل است و مدیر باید پاک باشد و خودخواه نباشد تا تضاد منافع پیش نیاید و کارها شفاف باشد تا در خفا وسوسه نشود و کاری خلاف مسئولیت خود انجام ندهد. مردم باید تفاوت این دو موضوع را درک کنند و رسانه های صادق و بی طرف مردم را روشن کنند و بدهی را از جان مردم جدا کنند، ضمن عدم انعکاس واقعیات و در صورت عدم انعکاس واقعیت ها، بدهی را از جان مردم جدا کنند. صالحان از آن حمایت می کنند. در هر دو مورد نظارت لازم است، چه ارز 4200 باشد و چه حمایت از ضعیفان.
گاهی انسان سنگی را در چاهی می اندازد که صد حکیم نمی توانند آن را بیرون بیاورند. در کشورهایی مانند ما، برخی برنامه ها برای برون رفت از این وضعیت بسیار پرهزینه است. هر دو ملت تحمل نمی کنند و به جای هشدار مثبت، مردم را تحریک می کنند و آنچه را که دشمن می خواهد انجام می دهند. بدیهی است که روشنگری در اینجا بسیار مهم است و مدیریت دشوار اینجاست.
گاهی علاوه بر مشکلات داخلی، بحران های بیرونی اهمیت نظارت را دو چندان می کند. جنگ کلی بین روسیه و اوکراین یکی از آنهاست. ما باید هوشیار باشیم و منافع درونی خود را فدای سخاوت و بدتر از آن سهل انگاری و بی انضباطی نکنیم و اگر دیدیم افرادی سعی در جلوگیری از غفلت دارند از آنها حمایت کنیم.
در آستانه یک جنگ جهانی سوم احتمالی، تقویت قدرت داخلی و پیگیری سیاست بی طرفی و در عین حال مقتدرانه سیاست خارجی در مرکز کار قرار دارد. دادن اطلاعات صحیح و همگام نگه داشتن مردم با دولت، نقش کلیدی در پیشبرد امور دارد.
منبع